معنی سیم بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو
سیم بزوئن
کپک زدن
ادامه...
کپک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوم بزوئن
پا زدن به چوب کارگاه بافندگی قدیمی را گویند که باعث بافتن
ادامه...
پا زدن به چوب کارگاه بافندگی قدیمی را گویند که باعث بافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
هم بزوئن
بلع ناگهانی، یک لقمه کردن غذا
ادامه...
بلع ناگهانی، یک لقمه کردن غذا
فرهنگ گویش مازندرانی
هی بزوئن
چرخاندن کف گیر در دیگ غذا، هم زدن مایعات
ادامه...
چرخاندن کف گیر در دیگ غذا، هم زدن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی
نم بزوئن
باران کوتاه مدت، نم زدن
ادامه...
باران کوتاه مدت، نم زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سگ بزوئن
به حمله واداشتن سگ های شکاری به محل زندگی گراز
ادامه...
به حمله واداشتن سگ های شکاری به محل زندگی گراز
فرهنگ گویش مازندرانی
سو بزوئن
جرقه، نور متناوب، سوسو زدن نور، به وسیله ی سوزن چیزی را شکافتن
ادامه...
جرقه، نور متناوب، سوسو زدن نور، به وسیله ی سوزن چیزی را شکافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر بزوئن
دیدار کردن، سرکشی کردن، خرج برداشتن
ادامه...
دیدار کردن، سرکشی کردن، خرج برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
سخ بزوئن
سیخونک زدن
ادامه...
سیخونک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تم بزوئن
بوی بد غذا، بوی غذای مانده، فاسد شده
ادامه...
بوی بد غذا، بوی غذای مانده، فاسد شده
فرهنگ گویش مازندرانی
میک بزوئن
مکیدن
ادامه...
مکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شیه بزوئن
باران نرمی که همراه نسیم آید
ادامه...
باران نرمی که همراه نسیم آید
فرهنگ گویش مازندرانی
پسی بزوئن
کک و مک در چهره پدید آمدن
ادامه...
کک و مک در چهره پدید آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگ بزوئن
سوهان زدن
ادامه...
سوهان زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سور بزوئن
سورچرانی کردن
ادامه...
سورچرانی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرک بزوئن
سرکشی کردن
ادامه...
سرکشی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریا بزوئن
جوانه زدن بذر
ادامه...
جوانه زدن بذر
فرهنگ گویش مازندرانی
دمی بزوئن
نفس نفس زدن، دمیدن
ادامه...
نفس نفس زدن، دمیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تهم بزوئن
تنوره انداختن، بلند شدن موج حرارت گرما از منبع آن، بوی
ادامه...
تنوره انداختن، بلند شدن موج حرارت گرما از منبع آن، بوی
فرهنگ گویش مازندرانی
تیر بزوئن
درد ناگهانی در تن و جان، تیر کشیدن، به هدف زدن (در تیله
ادامه...
درد ناگهانی در تن و جان، تیر کشیدن، به هدف زدن (در تیله
فرهنگ گویش مازندرانی
تیل بزوئن
گل زدن به تن و خاک به سر ریختن، نوعی نفرین
ادامه...
گل زدن به تن و خاک به سر ریختن، نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
تلم بزوئن
تلمبه زدن، تبدیل ماست به دوغ و کره
ادامه...
تلمبه زدن، تبدیل ماست به دوغ و کره
فرهنگ گویش مازندرانی
سم بزئن
لگدکوب کردن زمین توسط جانور، بی تابی کردن
ادامه...
لگدکوب کردن زمین توسط جانور، بی تابی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی